راز عاشقانه
بگو آنچه در دلت است و با گفتنش نیروی عشق در وجودم بیشتر میشود!
بگو آنچه در دلت غوغا کرده و با گفتنش شعله های آتش عشقمان بیشتر میشود!
بگو همان کلام مقدس را که با گفتنش دلم به آن سوی رویاهای عشق پر می کشد!
بگو که این دل دیوانه منتظر شنیدن است و این چشمهای خسته منتظر باریدن !
چشمان خیست را به چشمان خیسم بدوز ، بگو آنچه در آن قلب مهربانت است!
بگو که بی صبرانه منتظر شنیدنم ، و عاشقانه منتظر پاسخ دادن به آن!
با آن قلب عاشقش ، با همان چشمان خیس ، با صدای مهربانش گفت : دوستت دارم!
من نیز با همان قلب عاشقتر از او ، با چشمانی خیستر ، با بغض گفتم : من هم خیلی دوستت دارم!
گفت ، گفتم ، گفتیم و آن لحظه های در کنار او بودن عاشقانه شد....
بگو آنچه که دلم میخواهد ، بالاتر از دوست داشتن !
با دستان سردم ، اشکهای روی گونه مهربانش را پاک کردم ، او را در آغوش گرفتم و گفتم : هیچوقت مرا تنها نگذار ، باور کن که بی تو نمیتوانم زنده بمانم!
اون نیز مرا محکم در آغوشش میفشرد و میگفت بدون تو هرگز!
چه آغوش گرم و مهربانی داشت ، دلم میخواست همیشه در آن آغوش گرم بمانم!
آن لحظه با تمام وجودم احساس کردم برای من است !
او نیز این احساس را داشت ، از شانه های خیسم فهمیدم!
گفتم با تو هستم ، اگر تو نیز با من باشی ، اگر روزی نباشی ، من نیز در این دنیا نیستم!
گفت ، با تو می مانم ، اگر تو نیز با من بمانی ، اگر روزی باشم ولی تو نباشی ، من نیز با تو می آیم هر جا که باشی !
او میگفت ، من نیز برایش درد دل میکردم!
درد دل او ، درد دل من بود ، درد دل ما ، یک راز عاشقانه بود.....
رازی که همیشه در دلهایمان خواهد ماند !
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
پاییز 1387
تابستان 1387 بهار 1387 زمستان 1386 بهار 1386 زمستان 1385 زمستان 1387 بهار 1388 تابستان 1388 پاییز 1388 زمستان 1388 بهار 1389 بهار 89 پاییز 89 بهار 90 زمستان 90 لوگوی دوستان
لینک دوستان
عاشق آسمونی .: شهر عشق :. مذهب عشق پندار نیک دنیای واقعی ::::: نـو ر و ز ::::: حــضــرتــ تــنــهــایــ بــهــ هــمــ ریــخــتــهــ.... آمار وبلاگ
بازدید امروز :79
بازدید دیروز :21 مجموع بازدیدها : 262202 خبر نامه
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|